صبر کن سهراب...
گفته بودی قایقی خواهم ساخت ....
قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم !
تاريخ : چهار شنبه 23 آذر 1390 | 12:10 | نویسنده : خاموش |
فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست .....
فقر ، عرياني هم نيست ......
فقر ، گاهی زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهای فروش نرفته يك كتابفروشی می نشيند ......
فقر ، تيغه های برنده ماشين بازيافت است ، كه روزنامه های برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبه ی سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ...
تاريخ : جمعه 18 آذر 1390 | 18:0 | نویسنده : خاموش |
فرقی نمی کند...
گودال آب کوچکی باشی يا دريای بی کران...
زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست
تاريخ : شنبه 12 آذر 1390 | 20:34 | نویسنده : خاموش |
خدایا ....
برای آن همسایه ای که نان مرا ربود .....نان
برای آن کس که قلب مرا شکست .... مهربانی
برای آن کس که روح مرا آزرد ..... بخشش
و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق طلب می کنم .....
تاريخ : دو شنبه 7 آذر 1390 | 22:56 | نویسنده : خاموش |
ساعت ها را بگذاريد بخوابند .....
بيهوده زيستن را نيازي به شمردن نيست . . .
تاريخ : چهار شنبه 2 آذر 1390 | 20:44 | نویسنده : خاموش |

تاريخ : سه شنبه 1 آذر 1390 | 17:53 | نویسنده : خاموش |
تاريخ : سه شنبه 1 آذر 1390 | 12:26 | نویسنده : خاموش |